زندگی پیکاسو شدت پرشور هنرمند را بررسی می کند
پابلو پیکاسو شاید بزرگترین هنرمند قرن بیستم بود. او در طول کار طولانی خود، خلاق و بسیار سازنده بود، و نحوه نگاه هنرمندان به جهان و نقش آنها را در آن تغییر داده است. هر صفت مرتبط با عظمت هنری - درخشان، مشهور، مبتکر - به آن متصل است. نمایشگاه های بزرگ آثار او تقریباً همیشه پرفروش هستند.
قفسه هایی با بیوگرافی وجود دارد که توضیح می دهد که چه چیزی باعث شده پیکاسو تیکه تیکه کند. اما هیچ کس به اندازه جان ریچاردسون، مورخ هنر افسانه ای بریتانیایی، درباره او با وضوح و بینش ننوشته است. ریچاردسون به عنوان دوست هنرمند، سالها به پیکاسو دسترسی داشت و از این ارتباط شخصی برای ارائه تصویر کاملتر و غنیتر و در عین حال صادقانهتر از هنرمند استفاده کرد.
زندگی پیکاسو: سالهای مینوتور، 1933-1943 چهارمین مورد از مجموعه زندگینامههای پیکاسو است که ریچاردسون، که در سال 2019 درگذشت، نوشتن آن را در دهه 1980 آغاز کرد. جلدهای قبلی زندگی و حرفه این هنرمند را از دوران جوانی اش در بارسلونا، اسپانیا، در سال های اولیه اقامت در پاریس شرح می دهد. قسمت آخر پس از مرگ در ماه نوامبر منتشر شد و زیرنویس آن به نیمه انسان و نیمه گاو اسطوره ای اشاره دارد که اغلب به عنوان جایگزین هنرمند در عکس هایش عمل می کند. این کتاب به اندازه سه کتابی که قبل از آن بود، پر ارزش و تاثیرگذار است.
معروف ترین نقاشی ضد جنگ جهان
ما با پیکاسو شروع می کنیم، در دوران میانسالی، در میان قدرت های هنری اش. این کتاب به تفصیل مجسمههای غیرمعمول ایجاد شده در Boisgeloup، قلعه نورمنی را که در سال 1930 خریداری کرد، پوشش میدهد. معاشقه او با سوررئالیست ها. تجربه اش با شعر و تصمیمش برای کنار گذاشتن نقاشی به مدت یک سال تا به او فرصت نوشتن بدهد. مجموعه ای از نقاشی های معروف به "زنان گریان"؛ تابستان هایش در ریویرای فرانسه. نقاشی "ماهیگیری شبانه در آنتیب" و "گرنیکا"؛ و تصمیم پیکاسو برای ماندن در پاریس در طول جنگ جهانی دوم.
شروع جنگ داخلی اسپانیا برای پیکاسو که هنوز یک شهروند اسپانیایی بود آسیب زا بود. او به شدت در کنار جمهوری خواهان - که علیه ملی گرایان به رهبری ژنرال فرانسیسکو فرانکو می جنگیدند - بود و از آنها حمایت مالی قابل توجهی کرد.
از او خواسته شد تا تابلویی را برای غرفه اسپانیایی در نمایشگاه جهانی پاریس در سال 1937 آماده کند و ایده اولیه او برای نقاشی یک هنرمند در استودیوی مدلینگش بود. اما پس از آن، در 26 آوریل 1937، آلمانی ها گرنیکا را بمباران کردند و مسیر پروژه به کلی تغییر کرد. پیکاسو به سرعت نقاشی عظیمی را تکمیل کرد که به صورت گرافیکی خشونت حمله و هرج و مرج و رنجی را که در پی داشت را توصیف می کرد. این اثر که اکنون به عنوان یکی از مهم ترین نقاشی های قرن بیستم شناخته می شود، در پاریس با سردی استقبال شد.
کشوری در سایه
پیکاسو یک جنبه تاریک داشت: او در تمام زندگی خود یک زن ستیز بود و سوء استفاده او از نزدیکترین افرادش یک افسانه است. در این کتاب ما شکست روانی همسر اول او اولگا را مشاهده می کنیم. نهادینه شدن پسری که او سعی کرد نادیده بگیرد. و رابطه سمی و مخرب با دورا مار، معشوقه اش، زمانی که گرنیکا را نقاشی کرد. مار سوژه «زن گریان» بود و ریچاردسون خاطرنشان می کند که نگرش پیکاسو نسبت به تصویر او «پژواک آزاردهنده ای از ظلم، زندان و شکنجه دارد». همیشه در پس زمینه اولین معشوقه او ماری ترز والتر و دخترشان مایا هستند.
البته فقط زنان نیستند. ریچاردسون ظلم تصادفی پیکاسو را به مردان، زنان، اعضای خانواده و دوستان نزدیک مستند می کند. او یک شکنجه کننده برابر بود.
چنین رفتاری در مورد هنرمندان بزرگ زمانی با اشاره به اصطلاح «خلق هنری» توضیح داده شد. آن روزها خیلی وقت است که رفته اند. زندگینامه نویس در مورد اینکه چرا پیکاسو قادر به ظلم و ستم بزرگ بود حدس نمی زند - چنین ارزیابی مستلزم یک فرو رفتن عمیق در روانشناسی است، که خارج از صلاحیت یک مورخ هنر است. در عوض، دستاورد ریچاردسون این است که به ما اجازه می دهد تا پیکاسو را به عنوان یک هنرمند با اهمیت و به عنوان یک انسان بسیار اشتباه ببینیم.
تحت تاثیر ون گوگ
ریچاردسون جزئیات شخصی و هنری ارائه می دهد که داستان را غنی می کند. به عنوان مثال، ما می آموزیم که پیکاسو، که عاشق ماشین های خوب بود، هرگز رانندگی نمی کرد و هنرمندانی مانند ژرژ براک (که رولزرویس رانندگی می کند) و آندره درن (که بوگاتی را ترجیح می دهد) که این کار را می کنند را مسخره نمی کرد. خواهر کوچکترش کونچیتا، که مرگش در سال 1895 پیکاسو را تسخیر کرد، در گرنیکا به عنوان یک زن مسن که چراغی در دست داشت ظاهر شد. مشهور است که پیکاسو ونسان ون گوگ را تحسین می کرد، اما ریچاردسون اضافه کرد و خاطرنشان کرد که پیکاسو در کیف پول خود یک حساب روزنامه اصلی از تلاش ون گوگ برای بریدن گوشش تا روز مرگش داشت. و جالب است که تصور کنیم آندره برتون، که به دلیل غرور و قدرتش پاپ سورئالیسم خوانده می شد، سعی می کند عاشق زندگی پیکاسو شود تا هنرمند را به جنبش سوررئالیستی بکشاند. او شکست خورد.
مرگ ریچاردسون به این معنی است که مجموعه چند جلدی "زندگی پیکاسو" در اوایل دهه 1940 به پایان رسید. پیکاسو 30 سال دیگر زندگی کرد. چقدر غم انگیز است که زندگینامه نویس نتوانست پروژه را تکمیل کند. اما چقدر خوش شانس بود که چهار جلد را تمام کرد.
بیوگرافی های بیشتری درباره پیکاسو نوشته خواهد شد. اما تصور اینکه هر یک از آنها از زندگی پیکاسو ریچاردسون پیشی بگیرد، سخت است. برای خوانندگانی که می خواهند پیکاسو را به عنوان یک هنرمند و به عنوان یک شخص به طور کامل درک کنند، کتاب های ریچاردسون یک نقطه شروع ضروری است. یک هنرمند بزرگ اکنون از زندگینامه ای برخوردار است که لااقل بخشی از زندگی و کارش را داشته باشد.
[ad_2]