این بار زنگ میزنی؟ کانسان و یک کالیفرنیایی درباره کلمه "مشکل" بحث می کنند.
من در مزرعه ای در روستایی کانزاس بزرگ شدم. من ده ها سال در سن دیگو زندگی کرده ام، اما مفهوم من از آب و هوای "عادی" از سال های اولیه من شکل گرفت. طبیعی برای من شامل 100 درجه فارنهایت در تابستان و بادهای سرد زیر صفر در زمستان است. قابل توجه، اما هنوز هم عادی: بادهای طوفانی، رعد و برق و رعد و برق که باعث میشود شبها روی تخت بنشینید، و سطلهای ناگهانی باران. دلم تنگ شده دلم برای زمان یک عامل تنگ شده است. شاید من تنها کسی باشم که در محله ام باران سنج دارد. نه اینکه عمل زیادی ببیند.
با این حال، شوهرم دوران کودکی خود را درست در جاده در اورنج کانتی گذراند.
"میخوای بیای داخل این؟" او با ناباوری به پیشنهاد من پاسخ خواهد داد. برای او باران می بارد. برای من مه آلود است - به نوعی. پیاده رو به سختی خیس است. قطرات رطوبت آنقدر کوچک هستند که نمی توانید آنها را ببینید.
طبیعی برای شوهر من 70 درجه و آفتابی است - همیشه.
برای من، این مه نادر یک است دلیل من دارم میرم بیرون اشتباه نکنید: من عاشق زندگی در اینجا هستم، نه حداقل به این دلیل که به ندرت مجبور می شوم زمان را در نظر بگیرم. اما این باعث نمی شود که درام و تنوع زمان را از دست ندهم.
"امروز آنجا چه خبر است؟" شاید این اولین فکر بیدار کانسان بود. آب و هوای آنجا اگر همیشه دلپذیر نباشد، جذاب است. کشاورزان دما و بارندگی را برای مقایسه با همسایگان و اقوام کنترل می کنند. این چیزی است که من از دست داده ام
در کانزاس، آب و هوا غذایی برای همدردی - یا جشن در روزهای نادر گرم و بدون باد است. زمان یک چسب اجتماعی فراهم می کند: همسایه ها همسایه تر می شوند و پس از طوفان های شدید به یکدیگر کمک می کنند. کالیفرنیاییها ممکن است به ساکنان غرب میانه که بیپایان درباره آب و هوا صحبت میکنند بخندند، اما وقتی موضوع نارونی است که در گاراژ شما دمیده است یا تگرگ که باغ شما را خراب کرده است، این حرف دنیوی نیست. زندگی و کار در بیرون باید در آنجا ادامه یابد، حتی در هوای بد.
اینجا، نه چندان. اما به نظر می رسد ساکنان از زمان اندکی که در اختیار داریم، درآمد زیادی کسب می کنند. وقتی بادهای گرم و خشک سانتا آنا از صحرا می وزد، مردم AC را بالا می برند و پایین می آیند. وقتی سمپاشی می شود، ساکنان در خانه می مانند. تندر؟ همه برای سرپوش می دوند و آسمان را برای رعد و برق اسکن می کنند. کلاسی برای بچه های همسایه راه انداختم. در شنبه های بارانی، شرکت کنندگان به نصف کاهش یافت. والدین گفتند که نگران سلامتی فرزندان خود هستند زیرا آنها سرما خورده بودند. اما ساعت ها در داخل خانه بود.
با این حال، پس از مدت ها زندگی در اینجا، شروع به دیدن با چشمان محلی کردم. وقتی هر روز درخشان است، هیچ وقفه ای در روال وجود ندارد. زمانی که هوا خیلی گرم است، روزهای برفی یا زودتر ترک مدرسه وجود ندارد. سن دیگو نتوانست ماشین را از مسیر عبور کند و به دنبال آن از طریق سیلاب بدود، جیغ و خنده در حالی که خیس شده به ایوان می پریدند. آنها نمی توانند در زیرزمین جمع شوند و نمی دانند که گردباد چقدر دور است. باشه این قسمت رو از دست ندم اما این یک تجربه ارتباطی است و نتیجه داستانی برای گفتن است.
وقتی اینجا خاکستری و مه است، مردم می خوابند. آنها ژاکت می پوشند، چای تند می پوشند و صفحه های قدیمی وینیل را می اندازند. آنها در حالی که در داخل خانه امن هستند، تغییر آب و هوا را مشاهده می کنند. بنابراین، اگر امروز می خواهم زیر باران قدم بزنم، تنها هستم. من فقط میتونم برم اما می تواند روز خوبی برای پوشیدن دمپایی من، خورش یک قابلمه فلفل قرمز و پختن کوکی های جو دوسر شکلاتی با شکلات باشد.
شرط میبندم این است چیزی که شوهرم می تواند نگه دارد
[ad_2]